غزلواره تورا میخواهم

ساخت وبلاگ

عشق تا بند خود از عقده‌ي ما نرهاند

شعر در پرده ي اسرار هجا مي‌ماند

هر دو عاشق ولي از بين من و تو اما

شعر دانست چه كس را سرجا بنشاند

عاشقي حس قشنگيست ولي باور كن

شاعري حال خوشي نيست خدا مي‌داند

آنكه دستان تو هم لهجه‌ي دستانش بود

با همان لهجه براي تو دعا مي‌خواند

من ندانستم از اول كه همين سيب مرا

از بهشتي كه تو بودي به كجا مي راند

 

#سید_محسن_میرهاشمی

از کتاب #دیگرانی_ها

غزلواره تورا میخواهم...
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : شاعري,خوشي,نيست, نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 32 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:35

در جهان ریزتر از مور شدن یعنی چه؟ ناگهان اینهمه مهجور شدن یعنی چه؟ کاش چندی که به آیینه تو دستت نرسد! تا بفهمی که زتو دورشدن یعنی چه خاک من باران است، ابرشد؛ میدانی این‌چنین زنده‌ی بر گور شدن یعنی چه گریه ام گفت چه باک؟ بوی پیراهن هست نگران بر در و تا کور شدن یعنی چه همچنان هرچه تو گفتی خفه خون میگیرم ناله در بغض تو مستور شدن یعنی این! رفتم و "من" جا ماند، بازگشتم "تو" نبود بازگشتم، تهِ مجبور شدن غزلواره تورا میخواهم...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : یعنی, نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 26 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:35

از همه روزگار من شبی به روز مانده است یاد تو کنج سینه ام چه سینه سوز مانده است امید رفت، آرزو و شادی و ترانه هم از آن همه رفیق من غزل هنوز مانده است بر آسمان و چشم من نه بارشی نه شبنمی فقط همین ابر سیاه کینه توز مانده است ساده شدست شعر من، هوای بارانی و ابر داغ شقایقانگی، همین رموز مانده است اگر امی غزلواره تورا میخواهم...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 17:09

دور میدان چقدر تنها بود... قبل تاخیر نیم ساعته ام! اولین جمله ام به او این شد: "که ببخشم که دیر آمده ام"   هردو چشمش چقدر بی تاب و... انتظارش چقدر زیبا بود اولین زن و آخرین شاید! او کسی قبل و بعد حوا بود   با همان شالِ قهوه ای که خودش... دوسه تا بندِ شعرِ من شده بود به خودم آمدم در او دیدم او خداوند غزلواره تورا میخواهم...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 17:09

که درد از یار و از او نیز درمان است

نه از کامم، سخن کز عمق این جان است

که گرچه روز نوروزیست امروزم

بهارم رنگ پاییز و زمستان است

#سید_محسن_میرهاشمی

از کتاب #شقایقانگی

غزلواره تورا میخواهم...
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 17:09

من به هر چیز در این دار بلا شک دارم من به تو، ما و من و او و شما شک دارم هر دعایی که اجابت شودم پنجره ایست من به این پنجره‌ی رو به خدا شک دارم تو اگر من شدی و من شدم آن چیز که تو تو به من، من به تو و هردوی ما شک دارم شعر من نیست! فقط قافیه می‌پردازم به همین شاعر این قافیه‌ها شک دارم به قسم‌های تو و غزلواره تورا میخواهم...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 17:09

يك كبوتر به لب پنجره ات باز نشست

راز پروازي بي بال تورا ميپرسد

يك نفر پشت همان پنجره سرگردان است

از همه آدميان حال تورا ميپرسد

خش خش شيشه ي آن پنجره بي معنا نيست

باد از پنجره احوال تورا ميپرسد

يك نفر از همه ي عطرفروشان جهان

عطر جامانده ي در شال تورا ميپرسد

از همه فال فروشان قد و نيم قدي

فال گمگشته ي امسال تورا ميپرسد

 

#سید_محسن_میرهاشمی

از کتاب #شقایقانگی

غزلواره تورا میخواهم...
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 17:09

وقتي كه سرما را بلد باشم يا درد و غمها را بلد باشم تنها ميان اين‌همه تن‌ها بايد كه تنها را بلد باشم من هر شبي تا صبح بيدارم تا اينكه فردا را بلد باشم باران نپرسيد از منِ مرداب شايد كه دريا را بلد باشم آدم شدم از وحي منزل را تا سيب حوّا را بلد باشم سِرّ ِ ميان پلك را بگشا تا اين معما را بلد باشم من م غزلواره تورا میخواهم...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 17:09

  اردیبهشت، من از رویش تمامی‌لاله‌ها متنفرم چون می‌شکنند در گلوی من از ناله‌ها متنفرم کاری نکرده است بنده‌خدا آنکه بخاطرش من از تمامی‌بیست و هشت ساله‌ها متنفرم ای کاش که ماهی به جای باله بال داشت بر روی خاک از ناتوانی باله‌ها متنفرم چون حس مرا در پرسه‌ی باران بهم زدند ماشین‌های پر سرعت و از چاله‌ها غزلواره تورا میخواهم...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 17:09

نمیدانم چرا! انگار چیزی در درون من نمیخواهد از این آوارگی ها دست بردارم خداوندا! منه همّیشه مجنون را کمک کن تا که امشب از همه دیوانگی ها دست بردارم نه خاکستر شدن، بلکه فقط رسوا شدن کافیست که شاید از همین پروانگی ها دست بردارم من از "من" آشناتر هم مگر دارم؟! ولی ای کاش شود از خویشتن بیگانگی ها دست بر غزلواره تورا میخواهم...ادامه مطلب
ما را در سایت غزلواره تورا میخواهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenmirhashemi بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 17:09